آرمانشهر ادبیات که معمارانش گمنامند

عکس: آرمانشهر ادبیات که معمارانش گمنامند / کشورهای دیگر

دالغا خاتین اوغلو

25 ساله بود که جسدش در خیابان پیدا شد، سه سال قبل آن در جریان هجوم ماموران به دانشگاه استانبول از ناحیه سر ضربه خورد و یکسال بعد از مرگش در سال 1973، مجموعه ای از اشعارش که در روزنامه ها یا مجلات مختلف نشر شده بود، توسط دوستانش گردآوری و تحت عنوان کتابی بنام "عشق است" منتشر شد.

کسی هستم،

که کمتر حرف می زنم و بیشتر خسته می شوم

دوست دارم شراب را با حلوا بنوشم

تابحال نماز نخواندم

اما خدا و مادرم را دوست دارم

مادرم هم دوستش دارد

ما ذاتا خانوادگی خدا و گربه ها را دوست داریم

همه دوست داریم خدا و گربه ها را

زندگی غمنامه همجنسگرایی است.

به چشمم تمام همجنسگرایان کمی به "آدونیس" می مانند

چرا که همه سرخوشی ها،

کمی به هذیانهای بی خُمر "فروید" شبیه است...

( آرکاداش زکایی اؤزگر )

بله، آدونیسی (خدای مرگ و زندگی) که حاصل همبستری مادرش با پدربزرگ اغوا شده اش بود و خود شکارچی جوانی شد که آتش عشقش به قلب خود الهه عشق "ونوس" زد، ونوسی که بجای عشق آفرینی، خود عاشق آدونیس شد.

آدونیس، زیباترین پسری که زاده اغوا بود و از ننگ مادر سر به کوه تنهایی گذاشت، اما الهه عشق خود عاشق وی شد و پس از کشته شدن آدونیس به دست خدای مارس بخاطر حسادتی که بر این عشق داشت، اینبار همسر "هادس" خدای دوزخیان دل به جمالش بست و نهایتا سرنوشتی که که خدایان برایش رقم زدند، نیمسال زنده بودن و نیمسال مردن برای اقناع عشق دو الهه زمینی و زیرزمینی بود.

این است تراژدی (غمنامه) کسی که نه سرشتس را خود سرشت، نه سرنوشتش را خود نوشت و خود آرکاداش زکایی اؤزگر هم از قضا بازیچه سرشت همجنسگرایی خود شد و ناظر سرخوشی هایی از نوع هذیانهای زیگموند فرویدِ شراب نخورده.

اتفاقا یکی از مشکلات بسیار بغرنج و تمام نشدنی دنیای هنر همین نکته است. تفسیر دنیای پرشور مستان از ذهن کسی که نه لب به این شراب زده و نه تجربه این شور و مستی را دارد. فرویدی که از دریچه کند و کاو بیماریهای روانی به آفرینش هنری نگاه می کند و اتفاقا در عالم شراب نزده ها حق کاملا به جانب اوست و بسیارند خیل فیلسوفان و جامعه شناسان و مورخان و اصحاب رسانه و دیگر شراب نزده ها که در عالم واقعیت مهمترین منبع معرفی هنرمند به مخاطبان هستند.

اگرچه عموما محرک نویسندگان و شاعران بزرگ جهان انگیزه درونی یا ایجاد ارتباط با مخاطب خاص بوده، مانند آنچه که ویلیام شکسپیر از زبان هملت (در ابتدای پرده سوم، صحنه دوم) به بازیگران تئاتر می گوید (خرده گیری یک تن از اهل تمیز باید بیش از تایید کل تماشاگران تالار برایتان ارزش داشته باشد)، با اینحال در عرصه هنر بازخورد نگرشهایی از نوع بازارگرمی های کاسبکارانه فیلسوفان، جامعه شناسان، روزنامه نگاران و افرادی از این دست، نه تنها باعث انحراف جریانهای ادبی می شود، بلکه بعضا هنرمندان جوان برای جلب مقبولیت مخاطبان، در خلق آثار خود سعی می کنند آفریده هایشان موید نظریه های باب روز مفسران پرهیاهو باشد. مفسرانی با هیاهوی بسیار برای هیچ.

شاعری که چند صفحه سفید در میان صفحات کتابش رها می کند و آن را شعری می خواند با این پیام که "بهترین شعر من آنی هست که ننوشته ام" یا "شاعر بیشتر از آنچه که می نویسد، در نانوشته هایش حرف میزند". تلاشهایی از نوع جریان "رمان نو" ناتالی ساروت، میش بوتور و دیگران که راه به جایی نبرد، یا شاعری که می گوید "شعر هندسی" می سراید و نوشته هایش پر است از اعداد و توابع و سمبلهای ریاضیات.

البته، جریانهایی به ظاهر مقبول نیز در عرصه هنر پا به عرصه گذاشته اند، از جمله تئاتر پوچی (ابزورد ) که از آلبر کامو تا ساموئل بکت و اعقاب آنها آثاری در خور دقت عرضه کردند، یا موسیقی های اعتراضی مانند راک یا نقاشیهای خیابانی که ظاهرا هدف این جریانها نشان دادن تاثیر دنیای مدرن بر ماشینزه کردن روح و زندگی مردم است. به عبارتی تابلویی از واقعیتهای خشن و پر هرج و مرج جامعه در مقابل دید مخاطبان قرار می دهند، اما از دید من هنر به غیر از تابلو کشیدن و نمایش آن به مخاطب، هدف والاتر دیگری هم دارد و آن قرار دادن آیینه مقابل مخاطب است.

در گیر و دار بازار تفسیر و تبلیغ ناادیبان از دنیای ادبیات، آنچه که بیشتر از همراه کردن دنیای هنر با بازارگرمی های تاجرمنشانه باعث فساد ادبیات شده، فاجعه گم ماندن کسانی است که ناآگاهانه یا از روی عمد، از دسترس چاقو و چنگال این سفره پنهان مانده اند و به نظر من یکی از این شاعرانِ به تمام معنی نابغه، آرکاداش زکایی اؤزگر است که در خود ترکیه نیز چندان توجهی به میراث ادبی وی نشده است. اشعاری که حاصل سالهایی به شمار انگشتان یک دست نیز نمی شود، اما حاوی جریانی بسیار بدیع و خاص است.

آنچه که می تواند بعنوان چرایی گمنام ماندن این استعداد برجسته و گم شدن صدای وی در میان همهمه محیط و زمان خود مطرح کرد، احتمالا شمار اندک اشعارش، تمایلات همجنس خواهانه وی در جامعه ای که هنوز هم به شدت سنتی هست، یا موج تبلیغات و ایجاد فضای تقاضای کاسبکارانه سیاسیون و فعالین مدنی در محیط ادبی دهه هفتاد ترکیه برای خلق و خوانش آثاری در زمینه گسترش دیدگاههای چپی، میهن پرستانه یا مذهبی بوده است. شعر وی نماینده هیچ کدام از این طیفها نیست، اگرچه خودش در بهبوهه سرکوب چپگرایان، تمایلات چپی داشت.

اما سوای این موجهای گذرا و موسمی که انبوهی از شعارها را جای شعر به خورد جامعه ادبی ترکیه داد، اینکه بعد چهل سال از مرگ آرکاداش، وی سالها در گمنامی محض به سر برد، جای تعجب است.

البته یک نشریه ترکیه بنام "ماییس" (Mayis Yayinlari) ، از سال 1996 هر سال در روزمرگ آرکاداش (5 مه) جایزه ای به همین نام به اثر برگزیده سال ادبیات ترکیه اهدا می کند، اما در مجموع، این نه برازنده شاعری همچون وی است.

البته ماجرای این شاعر ترک، مشتی از خروار و وضعیت کنونی هنر تنها معضلی از معضلات است.

در این میان نگرش کاسبکارانه رسانه ای برای تهیه خوراک مخاطبان عام که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند و تمرکز بر آثار عامه پسند به منظورهای مختلف، از جمله تلاش برای مشغول کردن و پر کردن ساعات فراغت زنان خانه دار تا بازارگرمیهای دنیای مد و استفاده ابزاری برای تاثیر بر کار بنگاههای تجاری، هنر را وارد حیطه ای بسیار حساس و شکننده کرده است.

این موضوع نه تنها در هنر، بلکه در متدهای تربیتی نیز به وضوح دیده میشود، تلاش سیستماتیک برای آموزش و تبدیل نسل جدید به خدمتکاران حرفه ای که جوابده تقاضای سیستم اقتصادی یا ایدئولوژیک موجود باشد، نه آموزش برای آماده کردن ذهنی که خود در جستجو و تعریف سیستمی جدید باشد.

اگر استعدادی خلاق نیز وارد عرصه جامعه شود، تنها زمانی می تواند جایگاه خود را در میان همهمه دیگران بیابد که بهره وری بیشتری برای سیستم موجود به ارمغان آورده باشد.

سیستمی که نگاهی به اعداد و ارقام آن، ماهیت کل آن را نشان می دهد. ارزش بانکداری سایه در سال 2011 به 67 تریلیون دلار (2 تریلیون دلار بیشتر از کل تولید ناخالص همه کشورهای جهان در همان سال) رسید، طی 20 سال گذشته تعداد کسانی که از چاقی مرده اند، از تعداد کسانی که از گرسنگی یا سوء تغذیه تلف شده اند، افزونی گرفته است، یا بر اساس گزارش "شبکه عدالت مالياتی" حجم انتقال پول ثروتمدان جهان به مناطق معاف از مالیات به 13 تا 21 تریلیون دلار رسیده است و هزاران آمار دیگر به علاوه وجود هزاران بمب هسته ای که سایه وحشت را بر صورت زمین افکنده است.

اعتماد بر رفتار معقول سیستم موجود با هنر واقعا دور از عقلانیت است.

به رغم همه این واقعیتها که در کل تاریخ با شدت و ضعفهایی وجود داشته، همچنین استفاده ابزاری از هنر که همیشه موجود بوده و در کنار همه این مسائل، گمنامی اکثریت معماران واقعی دنیای هنر در زمان حیات خود، هم اکنون نیازی به بازتعریف جایگاه هنر و هنرمند (نه نقش ابزاری آن) در جامعه ای به شدت تحت تاثیر تبیلغات کاسبکارانه و انواع جوایز بین المللی تحت عنوان "جوایز معتبر هنری" وجود دارد.

اما در جوامع شرقی، وضعیت بغرنج دیگری نیز وجود دارد. اینکه هنر ابزاری برای جنگ مردم با جناح حاکم، یا عامل سرکوب و اغفال جناح حاکم علیه مخالفین خود است و در صورتی که هنرمند خود را از این گود به کنار بکشد، سرنوشتی جز خلیدن در گوشه تنهایی ندارد. وضعیتی که عملا هنر را در مقام آلت جنگی قرار داده است.

Follow us on Twitter @TRENDNewsAgency